نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

30 نزدیکه

خب زندگی همینه احتمالا.

که هرچقدر هم که صبور و مقاوم باشی در مقابل اتفاقهایی که ناسازگارند با خودت، بازهم بعد از 2ماه به اصطلاح بد آوردن دیگه نتونی کنترل کنی خودت رو.
انرژی لازمه برای عدم تضعیف.
انرژی لازمه برای ادامه دادن و خم نشدن.
انرژی روحی! 
و گرنه که انرژی جسمی عددی نیست در خم کردن آدمی.
پلان من اینگونه طراحی شده. شاید برای بقیه افراد هم همینطور باشه و شاید هم نه:

ارائه احساسات به همه کَسَم، دریافت احساسات از او، لمس عَدَم تنهایی، دلگرمی و یقین به این حس زوج بودن، ایجاد اُمید، روشن شدن اهداف اصلی، تولید انرژی مضاعف و ...
وقتی اولین دونه زنجیر نباشه هرچقدر هم که به جای اون عزیزان و دوستانم رو قرار بدم بازم یه جایی کم می یاره این زنجیره. 

مثل فرق جنس اصلی و چینی که تو ذهنمون ایجاد شده.

جنس چینی مشابهِ جنس اصلیه اما نه با کیفیت اصلی.

جنسم چینی بوده، کار کرده اما سر گردنه زنجیر پاره کرده.
اینقدر وضع بازار احساس خرابه که آدم نمی تونه اصل رو از مشابه تشخیص بدهبه راحتی.
ریسک لازمه، هزینه لازمه، تو بازار بودن لازمه...
الان در شرایطی نیستم که تو بازار بمونم، ریک و هزینه کنم. اگه یه اشتباه دیگه داشته باشم دیگه جبرانش سخته.

مثل کسی که تو بازار با چِک دیگران کار کنه و بخوره زمین.
حالا میفهمم هرچی به 30 نزدیک میشی یعنی چی.
حالا میفهمم که آدم از تنهایی میترسه.
آدم تنها همیشه متهم به هرچی میشه.
حالا میفهمم که خیلی دیر یعنی چی.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد