نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

باران

پباده روی تو بارون.

شعری که دوست می دارم

بعدیش اینه که شعر خوب بخونم؛ چندبار بخونمش، حسش کنم، لمسش کنم،نفس عمیق بکشم و چایی ای بخورم (شاید سیگاری هم کنارش دود)!

شعر خوب حس بسیارخوبی به من می ده. (ترانه خوب هم همینطور)

نکته مهمش اینه که بین این دو موقعیت که کسی درکنارم باشه تا برای اون بخونم یا اینکه تو خلوت تنهاییم بخونم هنوز هیچ کدوم هایلات نشده .




*: 4 ماه بیشتر شده که شعرخوب جدید نخوندم و در واقع فرصتی برای خلوتی به این شکل نداشتم. به لطف محمد سه ترانه خوب و خوب و بازهم خوب از "روزبه بمانی" باصدای "احسان خواجه امیری" گوش دادم. {پیشنهاد میکنم آلبوم "عاشقانه ها" رو حتما بخرید و با دقت به ترانه هاش گوش کنین.}


*: این که نوشتم نه اینکه بخوام فانتزی ای از جوّ شعردوستی و سیبیل ادبی و هنری و اینا نشون بدم، نه! من حتی تو اتوبوس و پادگان و سر کارم هم اگر لازم داشته باشم شعر خوب می خونم.

نوستالوژی های رنگی در تهران طوسی

یکی از لذت های بزرگ من نوستالوژی های رنگیمه. بعضی اوقات این نوستالوژی ها به صورت تجدید خاطره و به صورت انفرادی (اکثرا با تصمیم قبلی و برنامه ریزی خودم) اتفاق می افته و بعضی اوقات هم مکان و شرایط فقط نوستالوژی هست و اتفاق دیگه ای و با آدمهای دیگه ای اتفاق می افته (یا با آگاهی قبلی و یا بدون آگاهی تو شرایط نوستالوژیش قرا میگیرم).
به هر حال حس های خوبی پیدا می شه.


*: فرهنگسرای اشراق/ روز آخر جشنواره "انار یاقوت بهشت"/ پیشنهاد از محمد/ همراه بردن یه فرشته زمینی؛ همه می تونه بهانه ای باشه که وقتی تو این فصل تو حیاط فرهنگسرا راه میرم لبخندی قشنگ روی صورتم نقش ببنده و بوی هوا خوب بشه.

لطفا جای خالی را پر کنید

دوست داشتم متاهل بودم و الان تو این هوای عالی ، این وقت از شب از خونه میزدیم بیرون و کمی تو شهر با ماشین میگشتیم و میرفتیم پارک ملت پیاده روی شبانه وقتی دستهامون تو دست همدیگه هست.

*:هوای امشب از اون هواهای مورد علاقه و احساس من هست علی الخصوص در شب. اگر حواسم به خودم نبود باعث میشد که به طرز وحشتناک و غیرقابل وصفی برم تو لَکِ خطرناک خودم که خوشبختانه حواسم بود و جمع کردم خودم رو.
(هادی امشب میهمان من بود وگرنه به هم میریختم. بودنش باعث شد کمی به کنترل خودم نزدیکتر بشم)

فرشته های زمینی

دوست داشتم الان بچه داشتم.
دختر شیرینتره.

دستاشو میگرفتم میبردمش پارک.

خسته از کار که برمیگشتم واسه دیدنش لَه لَه میزدم تا برسم خونه و خستگیم رو فراموش کنم وقتی میبینمش.

با لحظه لحظه هاش نفس بکشم.

عادت ها و اولین هاش رو ثبت کنم.

همسرم رو ستایش کنم بابت همه بودن هاش و وجودش.

...


آینه ای به سبک خاص

دلم آینه می خواد و کلی برچسب که به روش یک نفر روشون بنویسم و بچسبونم روی آینه اتاقم.
رنگشون باید سبز فسفری و صورتی کمرنگ و کِرِم باشه حتما.