تازه به قدرت شونه هام و تحمل وزنشون پی بردم.
بعد از مدتها رفتم آرایشگاه تا کمی از حجم موهام کم کنم. خودم دچار عذاب وجدان شده بودم و چندروزی بود باخودم حرف میزدم که "مگه سرباز هم اینقدر مو باید داشته باشه؟!"
آقای آرایشگر بالبخند همیشگی و خونسردی پای راستش رو روی شونه راست من و پای چپش روهم روی شونه سمت چپ من قرار داد و با همتی وصف نشدنی اقدام به ریدن بر روی سر بنده نمود.
با تشکر از خانواده رجبی واقعـــا.
ما نیز به نوع خود امسال را سال حماسه ترخیص نامگذاری مینماییم.
باشد تا سربلند شویم و خندان.
اولین بهار در شرایط نظامی بودن را تجربه میکنم.
با اطمینان خاطر بیان میکنم که با توجه به تمام فضاهای سبز و پارکهای زیبا در تهران، تا به حال بهاری این چنین دلنشین را در این شهر ندیده بودم. تمام فضای مکان خدمتی من پر از قاصدک و گلهای ریز و رنگارنگ بهاری هست. هفته اول کاملا متعجب بودم از این اتفاق.
هر روز صبح قبل از ساعت 7 مسیر حرکتیِ من در فضای خدمتی از وسط این زیبایی تعریف شده.
تهران و این همه قاصدک؟!!!!
حاضرم شرط بندی کنم با هر کسی که جایی رو معرفی کنه در فضای داخل شهر که پر از این اتفاق های قشنگ بهاری باشه و از این فضایی که تعریف کردم دارای حجم بیشتری باشه.
* دلم برای این فضا تنگ شده بود.