بیخوابی زده بود به سرم.
کل خانواده خسته بودن و خوابیدن. ساعت 11 بود که از محل اسکان خارج شدم.رفتم داخل محوطه بسیار سرسبز و زیبای اینجا تا ببینم تصمیمی میتونم در خصوص خواب بگیرم یا نه. پرس و جو کردم که نزدیکترین مغازه برای تهیه سیگارم کجاست. فاصله زیاد بود با پای پیاده. زنگ زدم به تاکسی بیسیم و سفارش تاکسی دادم. هوا عالی بود.خنک با بوی گلهای بلوار فرودگاه مشهد. یه راننده خوش اخلاق و خوش خلق با ماشینی تمیز و خوب. سوار شدم گفتم به سمت حرم حرکت کنه. تو راه هم سیگار خریدم. یه نخ کشیدم تا رسیدیم به حرم.هوای واقعا عالی بود.
از ورودی باب الجواد (اینطوری نامگذاری کردند) وارد شدم. تو محوطه بزرگی که دور حرم سابق ساختن حوضی بود. وضو رو همونجا گرفتم و رفتم به سمت محوطه قدیمی حرم. از صحن گوهرشاد وارد شدم. با همه خادمین سلام میکردم و با لبخندی : "خسته نباشین، شبتون بخیر"
همشون انرژی خوبی داشتن و انگار که هرچی به سمت حرم میری مانع های زیادی هست تا کوله بار سنگینت رو تیکه تیکه بندازن پایین و وقتی به حرم امام رسیدی سبکِ سبک شده باشی تا بتونی دل بدی. همشون لبخندای خوب داشتن. خوش بو بودن. انرژی دوس داشتنی ای داشتن واسه امشب من. وارد حرم شدم و طبق عادتم تنها دستم رو به یکی از گوشه های ضریح رسوندم و رفتم تو صحن گوهرشاد نماز از طرف همه بخونم.
بعد رفتم تو مسجد گوهرشاد و چند دقیقه ای همه معماری زیبای این مسجد رو حسابی دیدم. لذتی داره واقعا. اونجا هم نمازی خوندم و کم کم اومدم بیرون. هیچ عجله ای نداشتم. فارغِ فارغ بودم از هرجا. به بیرون که رسیدم سیگاری روشن کردم و نوشابه پپسی خوردم و کمی پیاده تو خیابونا راه رفتم تا تصمیم گرفتم ماشین بگیرم.
تصمیم اجرا شد و با یه سواری به سمت فرودگاه اومدم .