اصلا گویا خاصیت این دوران اجباری همینه که سرعت گذشت زمان را اینقدر بالا ببره که آدم همش آرزوی تمام شدنش را داشته باشه.
چه فلسفه ای پشت این افزایش سرعت نهفته هست را نمی دونم.
از صبح که بیرون بودم دنبال کار بانکی و کارهای گارانتی ماشین رفتم . بعد هم سری به دفتر زدم تا به یک سری کارهای شخصیم برسم بعلاوه حل کردن چندتا مشکل دفتر که به همه کارها رسیدم جز کار خودم. به هر حال فردا وقت رفتن به محل خدمت هست. تو این ماه باید چهار پنج روزی مرخصی بزنم به بدن تا این تب کارهای دور از خدمتم کمی فروکش کنه و کمی آروم تر بشم.