دلم تو را میخواهد که تو هم درگیـــر زندگی ای هستی که نمی توان با تو باشم.
دیشب، بهترین لبخند این مدت را با تو داشتم.
مطمئنا خودت هم نمی دانی.
خیلی ساده بود.
زمانی که ادامه ترانه پیامکی من را در جواب فرستادی.
باید عادت کنم که خوبان همه می روند.
با خودم عهد کردم تا زمانی که میدانم با کسی در ارتباطی به تو چیزی نگویم.
سادگیت را میپرستم.
سلام....
حس غریبی تو نوشته هاته...
صبوری کن صبوری کن صبوری...
گفته است: با درد سر کن که دوا میفرستمت.
من به این جمله اعتقاد دارم.
این گلایه ها از تنهایی سرده.
یقینا میگُذرد.
ممنونم از نظرت