اینقدر ذهن خودم رو درگیر مزخرفات زندگی کردم و اینقدر به گناه و معصیت تن دادم که می ترسم از فکر کردن به خودم.
به نوعی احساس خاصی نسبت به خودم ندارم.
از احساساتم می ترسم جدیدا.
از وارد شدن به رابطه ای جدید که هیچ ، حتی از ورود به مبحث فکر کردن راجع به شخص هم هراس دارم.
مزخرفتر از این نمی شدم.
فکر چنین روزهایی حتی در کابوس هایم هم راهی نداشت.
لعنت به من و به سُست بودنم.
لعنت!