نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نبض من

صدای قلب نیست

صدای پای توست

که شب ها در سینه ام می دوی

کافی است کمی خسته شوی

کافی است کمی بایستی ...



-گروس عبدالملکیان-

حکایت چشمانت

بگذار لب هایت برای بوسیدن باشند...

تو

چشمانت به اندازه کافی

حرف برای گفتن دارند ...!




به همین سادگی

به همان سادگی 
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واگن متروک را
ترک می گوید
دل 
دیگر
در
جای خود
نیست

به همین سادگی !


-حسین منزوی-

گاهی اوقات

گاهی اوقات فکر کردن به بعضیها ،

ناخوداگاه لبخندی روی لبانت مینشاند... 

دوست دارم این لبخندهای بیگاه

و این بعضی ها را ! 

پیش از افتتاح


مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من میچرخید،
به خیالش قندم
...یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!
ای دو صد نور به قبرش بارد؛
مگس خوبی بود...
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،
مگسی را کشتم ...!

(زنده یاد حسین پناهی)