نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

من یک روشنفکرم

تصور کن یه روز رفتی مکان خدمت و مسئولت اومده داخل اتاق همه رو فرستاده بیرون و باهات حرف زده به این مضمون که دیروز داخل یکی از اتوبانها سرهنگ مربوطه تو رو با سیگار دیده و گفته باید از این بخش اخراج بشی!!! اما من جلوش ایستادم و گفتم شخص بالا به تو اهمیت زیادی می ده و خیلی قبولت داره و این دلیل نمیشه که با این بهانه اقدام به اخراج تو گرفته بشه بعد از این همه مدت تلاش و فعالیت مثبت برای سازمان. بعد هم کلی حرف در تایید زندگی شخصی و حفظ حریم زندگی آدمها (به شرطی که به بحث حفاظت ضربه ای وارد نشه) گفت و در آخر هم تاکید کرد که این اتفاق باید همین جا تموم شه برای همین باید طرف رو متقاعد کرد که تنبیه شدی و ...

القصه!

5 روز اضافه خدمت (یا به تعبیر ادبیات سربازهای صفر «اضاف») در فاصله کمتر از 50 روز به پایان فریضه مقدس، به پیشانی بنده چسبید تا ...

اما مسئله جالب اینجاست که بیننده مربوطه تحت هیچ شرایطی اقدام به تشویق پرسنل وظیفه ننموده و هرگز در طول ابن مدت بنده را ندیده و نمی شناسد.  پس:

1- چطوردر اتوبان موقع رانندگی بنده را شناخته!!! (با تشکر از سرباز راننده که برای شیرین بودن ما را فروخت)

2- بنده که هرگز از طرف ایشان و بخش مربوطه تشویقی ای برایم لحاظ نشده به بهانه اینکه لغو آمار (خارج از لیست حضورو غیاب روزانه) هستم با این شرایط که تمامی کارهای بنده به نوعی در آخر باعث افزایش سطح و کیفیت کاری ایشان و سایر بخش ها نیز می شود!!!!

3- بیننده مربوطه تنها در حوزه تشویق و تنبیه اصرار به اثبات قدرت تصمیم گیری خویش داشته ودارد بدین شرح که از سازمان و بخش دیگری تشویقی برای سرباز ایشان ارسال می شود (به عنوان مثال بخش فرهنگی) و ایشان بجای تشویق مضاعف پرسنل به دلیل مطرح شدن بخش زیرمجموعه خویش اقدام به کم کردن تشویقی مربوطه نموده و می نماید(نشان دادن قدرت تصمیم گیری و مدیریت خویش).

4- ایشان دوست دارند که .... باشند. پس .... باشند.


پوتین های بنده نیز در این فاصله کم تا پایان فریضه، در مسجدی که همخدمتی های عزیز با درجات تحصیلی کارشناسی و بالاتر حضور دارند دزدیده می شود!!!!!!!!!!
دزدی تحصیلکرده وطن + دزدی در مکانی چون مسجد (به تعبیری خانه خدا) + دزدی اسباب رفت و آمد در این روزهای سرد + عدم پاسخگویی مسئولین فرهنگی در این خصوص و از همه مهمتر وانمود نمودن مسئله بدین صورت که شما خودت مسئولی!!!!!!!!!!!


بنده نیز با مشاهده این خروجی سیستم همچون مشاهده سایر خروجی های سیستم حاکم بر وطن،بازهم به این اعتقاد می رسم که سیستمی وجود ندارد که بخواهد رفع ایراد و به عبارتی اصلاح شود. پس زنده باد اصولگرایی. مرگ بر اصلاحات و تغییرات (بدلیل عدم وجود سیستم).


با توجه به نتیجه گیری بسیار خفن بنده در آخر داستان، زین پس بنده روشنفکرم!!!

کوتاه

دلم پی دلته!

...

آذر، پر تلاش در بارش

چقدر این سرمای روزهای بارانی و برفی تهران را می خواهم!!!

+ البته اگر به ترافیک های جنون آورش بی اعتنا باشیم.

+ چندان بی ربط هم نیست این خواندنی

ویار عالیجناب کالبو

دلِ عالیجناب برف خواست.

والاحضرت ویار فرمودند تا یگانه هستی مرحمت فرمایند.

یا برف یا انگشت شصت.

...

بهبود نسبی وضعیت

بعد از سه هفته بهبود نسبی وضعیت جسمانی خودم را اعلام می دارم.  

یک هفته ای میشه تصمیم گرفتم به خدمت برگردم و کارهای روزانم را از سر بگیرم. همیشه از استراحت و نشستن در خونه بی زار و فراری بودم. هنوز هم فعالیت زیاد علی الخصوص ایستادن بیش از اندازه باعث آزار نسبیم میشه. 

فعلا این دوران هم تمام شد.

آپاندیسی بود و دیگر هیچ...

آماری واضح

پیامک: بنده حقیر در کربلای معلی در بین الحرمین کنار بارگاه سالار شهیدان و در این روز عزیز نایب الزیاره و دعاگوی شما توفیق نداشتم که باشم لذا از خانه برای شما دعا می کنم. 

 

جواب دوستان:

- توروحت= 72.5% 

- عوضی= 10% 

- دهنت سرویس= 2.5% 

- تو حلقت= 10% 

- کثافت=2.5% 

- التماس دعا= 2.5%  !!!!! 

خدا قسمت کنه دوستانی اینچنین!

در جواب دعایی برای شفای بنده

عاشق که شدی در هیجانی ، نگرانی !

عشق است و تو هستی و جهانی نگرانی !

عاشق که شدی فرق ندارد که کجا ، کی

یا این که برای چه کسانی نگرانی !

تا زمزمه زخمی یک برگ بیاید

بر بال نسیمش ننشانی ،نگرانی

در باغ اگر چهچهه چلچله ای هست

آن را به درختی نرسانی ، نگرانی

یک روز می آیی به خودت ؛ خسته ترینی

پیری و شده تازه جوانی نگرانی !

تا خواب ِ که آشفته شود از تب و تابش؟

ابن بار که افتاد به جانی نگرانی

عاشق که شدی – فرق ندارد که کجا؟کی؟

تا صبح قیامت نگرانی ....

نگرانی ....


-مژگان عباسلو-

بیا فالت بگیرُم...

دوستم رفته 50 چوق پیاده شده واسه فال قهوه استاد بزرگ قهوه اولین چیزی که گفته چنین بوده:
"فردی به نام فلانی دور و اطرافت هست؟ اگر هست بهش بگو اگر به فکر ازدواجه فعلا قسمتش نمیشه. هرچقدر هم تلاش کنه تاثیری نداره. قعلا قسمت چنینه."
دوستم زنگ زده فحش و ناسزا نصیب من و فالگیره که دیگه هیچی راجع به خودش نگفته کرده و تخلیه احساسی انجام داده.
یعنی اصلا یه وضعیه ها.
کلی خندیدم به بخت و فال و اقبالش...

154

بی تو سیگار، فقط سُرفه و خاکستر بود
ترس ِ تنهایی ِ تو خانه خرابم می کرد
ترس ِ تنهایی ِ من داشت به من می خندید
عشق ِ تو بین ِ دوتا ترس کبابم می کرد

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
قصه ی نان و کباب از همه سو کور َش کرد
شاهدم پُک به پُک اندوهُ غم ِ قلیان هاست
تو نمی خواستی و وسوسه مجبورش کرد

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
خودکُشی کردن ِ تو دغدغه ای کوچک بود
آه ... یک عمر فقط با کلمه جنگیدی...
کاغذ ِ شعر فقط عاقبتش موشک بود!

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
تو بغل خواسته بودی و سرَت بالا بود
من شبیه ِ توام ای شعر ! ... تو را می فهمم:
بچه می خواستی اما پدرت نازا بود ...

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
هر که با دست ِ تو بالا برود می میرد
بعد ِ سی سال به این حادثه عادت داری
ماهی ِ تُنگ به دریا برود... می میرد

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من
رنج ِ سی سال نمردن به خدا شوخی نیست
وحشت ِ شعر٬ تو را مثل ِ هیولا کرده
حجم ِ تنها شدنِ من٬ به خدا شوخی نیست!

بی خیالش بشو ای ذهن ِ خیالاتی ِ من

-
محسن امیری مقدم-

فرهنگ لغت

غربت

تبعید من است

از تو.


-محمد علیزاده-