-
لطفا جای خالی را پر کنید
شنبه 6 آبانماه سال 1391 19:03
دوست داشتم متاهل بودم و الان تو این هوای عالی ، این وقت از شب از خونه میزدیم بیرون و کمی تو شهر با ماشین میگشتیم و میرفتیم پارک ملت پیاده روی شبانه وقتی دستهامون تو دست همدیگه هست. *:هوای امشب از اون هواهای مورد علاقه و احساس من هست علی الخصوص در شب. اگر حواسم به خودم نبود باعث میشد که به طرز وحشتناک و غیرقابل وصفی...
-
حرکت آخر یگان
سهشنبه 2 آبانماه سال 1391 00:35
یکشنبه مقابل فرمانده نیرو چنان رژه خفنی رفتیم که خودمان هم هنگ بودیم از نتیجه عزم و اراده راسخمون. 3 خیلی خوب از چنان مقامی واقعا ارزش خاصی داره. *: آخرین رژه در این دوره و شاید در کل خدمت آخرین رژه در مقابل چنین مقامی انجام شد . رژه خوب حس غرور و افتخاری عجیب رو به رژه رونده هدیه میده.
-
فرشته های زمینی
دوشنبه 1 آبانماه سال 1391 23:48
دوست داشتم الان بچه داشتم. دختر شیرینتره. دستاشو میگرفتم میبردمش پارک. خسته از کار که برمیگشتم واسه دیدنش لَه لَه میزدم تا برسم خونه و خستگیم رو فراموش کنم وقتی میبینمش. با لحظه لحظه هاش نفس بکشم. عادت ها و اولین هاش رو ثبت کنم. همسرم رو ستایش کنم بابت همه بودن هاش و وجودش. ...
-
آینه ای به سبک خاص
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 21:50
دلم آینه می خواد و کلی برچسب که به روش یک نفر روشون بنویسم و بچسبونم روی آینه اتاقم. رنگشون باید سبز فسفری و صورتی کمرنگ و کِرِم باشه حتما.
-
دلاور مردان آماده شب جمعه ...
جمعه 21 مهرماه سال 1391 12:41
دیشب یکی از خاطره انگیزترین شبهای این دوره بود. با اینکه همه اعتقاد دارند که در طول دوران زندگی هرگز دوران آموزشی فراموش نمی شه و هرگز به اون دوران نخواهیم رسید، اما دیشب رو با قاطعیت یکی از بهترین شبهای دوران اجباری (یا دوران وظیفه) خودم میدونم. به طورکاملا اتفاقی،تیمی تهیه شد که کل سختی های دیشب رو با خوشی و جنگولک...
-
بیمار خنده های توام ، بیشـــــتر بخند...
چهارشنبه 19 مهرماه سال 1391 01:41
مروری بر اس.ام.اس های قدیمی ام داشتم. و لبخندی، که از لبانم جدا نشدند. دردی در سینه؛ آهی سنگین و حس شیرین آرزوی خوشبختی ات را داشتن. همیشه یادآوری ات ترتیبی اینچنین دارد. و هرگز حسرت را در این احساسات راه ندادم و نخواهم داد که خدا خواست و به من آرامشی میدهد زمانی که یاد آن استخاره می افتم. من هم زندگی خودم را دارم و...
-
فهرستی از حس های همراه من در 2 هفته اخیر
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 01:04
- نگرانی و دلواپسی از اتفاقی که داره برای 4 تن از عزیزانم می افته. - دلتنگی خاص برای دیدن (ز) و علاقه ای که سعی در کنترلش دارم تا (ز) را آزرده نکنه . - پا درد و کوفتگی جسمی از برای فشار جسمانی این مدت. - هوس شب گردی با آزادی کامل. - تردید برای تماس با (ز). - خوشحالی از برای حرف زدن با یکی از دوستان که 8ماه پیش بدلیل...
-
اینجا مرقد امام، من سرباز ارتشم، آی لاو یو پی.ام.سی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 09:58
رژه ملی مان هم تمام شد. البته نام ملی گویا برای ما ایرانی ها ضرر داره که هزارتا اسم دیگه به فکرمون میرسه جز این اسم. به هر حال باید عرض کنم که رژه هفته دفاع مقدس در مقابل حرم معمار بزرگ انقلاب توسط تمام نیروهای نظامی انجام شد. بنده نیز در آن حضور داشتم درلباس یک سرباز از ارتش ایران. می تونم بگم که رژه واقعا حس خوبی...
-
یقلوی بودن هم عالمی داشت
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 17:07
دوره دوماهه هم تمام شد. فعلا برای مدت 15 روز آزادی رو باید قدر دانست تا بعد.
-
چکبده از ی هفته اخیر
جمعه 26 خردادماه سال 1391 17:27
مشهد رو از دست دادم. حالی که میتونستم ایجاد کنم تا بهتر باشم و نزدیک بشم رو خراب کردم. شب آخر با اینکه تا آخرین لحظه (یک ساعت قبل پرواز) داخل حرم بودم و 4 ساعتی رو از زمان صبح اونجا گذروندم و تو فضای شب حرم که آدم سبک تر میشه سعی کردم تا بهتر بشم ، باز هم اون حالی که میخواستم بشه نشد. متاسفانه اصلا راضی نیستم از خودم....
-
گریزی به بیخوابی در مِشِد
شنبه 13 خردادماه سال 1391 11:16
بیخوابی زده بود به سرم. کل خانواده خسته بودن و خوابیدن. ساعت 11 بود که از محل اسکان خارج شدم.رفتم داخل محوطه بسیار سرسبز و زیبای اینجا تا ببینم تصمیمی میتونم در خصوص خواب بگیرم یا نه. پرس و جو کردم که نزدیکترین مغازه برای تهیه سیگارم کجاست. فاصله زیاد بود با پای پیاده. زنگ زدم به تاکسی بیسیم و سفارش تاکسی دادم. هوا...
-
ولکام تو هاشمی نژاد ایرپورت!
جمعه 12 خردادماه سال 1391 20:51
آغاز سفر 3 روزه در شهر مشهد.
-
گوجه سبز و هوای نیمه ابری
جمعه 5 خردادماه سال 1391 21:07
شمال یه فضای اعتیاد آوری داره که نمیتونم مقابله کنم باهاش. مخصوصا وقتی تو بهار نیمه ابری و خنک میشه درد خماریش تو روح آدم بیشتر میشه. دو روزی میشه اومدم اینجا. جای خاصی نرفتم هنوز جز دیدن عزیزانم. فکر هم نکنم به لب دریا رفتن و جنگل رفتن طبق رسمهای شخصی خودم، برسم. اینکه بشینی گوجه سبز تازه از درخت چیده شده بخوری و به...
-
مردشور اخلاق ایرانیزه رو ببرن
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 16:20
متاسفانه برخی اوقات به این نتیجه میرسم که ما ایرانیزه اخلاقی افتضاحی داریم. با ادبیات مناسب، با برخورد منطقی بابت موضوعی بین دو فرد جوان، با شرح زیان و ضرر و راه طی شده در رابطه از هر نوعی(رابطه عشقی مطرح نیست)، و زنجیره های مناسب برای روشن شدن تصمیم صحیح بین طرفین، ... باز هم در اکثر مواقع حاشیه ها ایجادشده و پیاده...
-
حسرت آنی
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 15:24
شب، تاریکی نیمه مطلق در ساحل خزر، صدای امواج آرام خزر، بوی نم، بوی آبِ راکدِ رودخونه، مهتاب نیمه ابری، صندلی فر رفته تو شن، لمس شنهای ساحل، و ... شبهای شمالم آرزوست!
-
چرا فکر میکنین من آدم خاصی هستم؟!
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 01:01
لعنتی ها! بفهمین، درک کنین! من هم حق دارم انتظار داشته باشم یکیتون سراغم رو بگیره؛ یکیتون دردم رو از تو دلم در بیاره با اینکه خودم نخوام حرفی بزنم؛ یکیتون بیاد سمتم و رفاقت کنه! خسته شدم از اینکه برای همتون بودم و برای من حتی یکیتون نقش من رو بازی نکرد. نیومد ببرتم بیرون. نیومد گیر بده بهم و حرفم رو از دلم در بیاره....
-
برزخ خدمت
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 15:47
باید اعتراف کنم که تمام این مدت علاف شدنم بابت انجام شدن کارهای مقدماتی خدمت مقدس، مثل عالم برزخ شده واسم. خیلی خیلی بی حوصله و بی اخلاقم کرده. چندتا از بهترین دوستان صمیمیم رو از خودم رنجوندم گویا. واینقدر افسرده شدم که حتی روی حرف زدن باهاشون رو هم ندارم و از دلشون نمیتونم دربیارم ناراحتی و کدورت رو!!اگه همینطوری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 16:43
تو مپندار که خاموشیِ من، هست برهانِ فراموشیِ من... - حمید مصدق -
-
برای فردی بعداز مدتها
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 00:14
خوب،باید اعتراف کنم با تمام حس های سردی که دانسته یا ندانسته در من ایجاد کرد، به همراه برخی از خصوصیات و اخلاقی که از خودش نشون داد و کمی من رو دور کرد (عمدا یا سهوا)، از اول دیدنش و آشنایی با اون نامش را باید "لعنتی" میذاشتم . چون به طرز اغراق آمیزی در احساسات از اون غرق میشدم و میشم. به طرز اغراق آمیزی...
-
باز هم لذت خواندن از سید حسن حسینی
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 00:56
من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟ سید حسن حسینی *: کلا هر بار که از سید حسن حسینی خوندن لذتی عالی روتجربه کردم . چه اولین بار در 7سال قبل و چه الان بعد از این مدت خواندن ازش.
-
حافظه
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 09:16
برای ماهی با سه ثانیه حافظه تنگ و دریا یکی ست! دست من و شما درد نکند که دل ِ تنگ آدم ها را با یک عمر حافظه توی تُنگ می اندازیم و برای ماهی ها دل می سوزانیم! "مهدیه لطیفی"
-
دنیا وفا ندارد ای نور هر دودیده
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 13:54
کارم شده تا 4 صبح بیدار بودن و تا 9 خوابیدن. ای کاش اینترنت پرسرعت برای خونه گرفته بودم. این روزها به دردم میخورد! ضدحالی شده. عادت به این سرعت دایال آپ ندارم. هیچ وقتم خونه نبودم که بخوام اینترنت پرسرعت بگیرم و به نوعی دور ریختن پول به حساب می یومد. اما الان به شدت جای خالیش احساس میشه به جان خودم. راستی داشت یادم...
-
اندر مزایای کچلی
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 00:35
لمس هیجان و حس سرعت بالای 140 کیلومتر با پای پیاده می تواند یکی از مزایای کچلی باشد.! *- فازی داره وقتی باد می پیچه تو سر آدم. اما یکی از اتفاقای این هیجان سردرد برای من هست که تحملش خیلی سخته. امیدوارم بیشتر نشه!
-
هَیَجانیس کچل
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 15:55
یکی از توانایی های من غافلگیری طرف مقابلمه. تو دانشگاه به استادی اجازه ندادم تا بنده رو بندازه یاحذف کنه. چند باری هم که اساتید برای پایان ترم من برنامه ریزی کرده بودند زمانی که برگه امتحانات کلاس در اختیارشان قرار گرفت تا عقده گشایی کنند با دماغ سوخته مواجه شدند درمقابل شماره دانشجوییم. خوب یا بد من چنین آدمی هستم....
-
ایندِکسی از این نبودنهایم
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 02:51
1- سفر 10 روزه به 10 شهر داخلی 2- یک هفته ماندن در خانه به همراه محسن 3- رفتن به کوهسار در شب و عکس انداختن و لذت بردن های مختلف 4- رفتن به لویزان در روز و حس های خوب و غریب و بعضا سنگین(نه بد) و عکس گرفتن 5- رفتن به سینما و دیدن "انتهای خیابان هشتم" با محسن 6- تخته بازی کردن های آنچنانی با محسن 7- رفتن به...
-
دنیا وفا ندارد
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 15:41
یاران چه چاره سازم بااین دل رمیده!
-
13 بدر
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 02:46
پیشاپیش از اینکه میخواهم خودم نباشم و سنگ شوم عذرخواهی میکنم! - همه را برق میگرفت ما را چراغ نفتی! والا به خدا!
-
برای اولین نوشته در سال 1391
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 16:32
سال نو و بهار نو مبارک!
-
ساده و پر انرژی
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 14:55
یه ناهار خوب در کنار یه آدم خـــــــوب دیروز برام اتفاق افتاد! :)
-
دانه ی فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 13:24
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟ با من تنها تر از ستارخان بی سپاه موی من مانند یال اسب مغرورم سپید روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود...