-
پلان هدایت خدا
جمعه 11 آذرماه سال 1390 22:36
امسال عاشورا را لمس نکردم و نمی دانم به کجا خواهم رسید. قاری تقدیر شده مسابقات قرآنی در دوران 7 سالگی تا 14 سالگی و حال حتی ...! آقاجان بنده ای بیش نیستیم. خدایا، همه ما را به سوی خود بیشتر هدایت کن. کمه به خدا. کمه . از 1400 سال پیش پلان هدایتت همین بوده. قبول کن باید پلان هدایتت رو عوض کنی. جواب نده. فک کن روش. بوس...
-
شکستن تعریف دارد
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 12:08
وقتی که اینطور می بینمت و حس می کنمت میشکنم. اینگونه نباش. آنگونه باش که بودی.
-
واجبات
جمعه 27 آبانماه سال 1390 23:53
باید که با خودم حرف بزنم. باید که با خودم حرف بزنم. باید که با خودم حرف بزنم.
-
آبانی خوب و سرد
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 23:20
دلم برای برف تو آبان ماه اونم به این شدت تنگ شده بود. امروز که بیدار شدم ساعت 6، اولین کاری که کردم بیرون رو دیدم. اتفاقا اصلا هواشناسی و این اخبار رو گوش نداده بودم. دیروز کلا تی.وی خاموش بود. اما سرمای خوبی که تو اتاقم بود میگفت برف باید باشه. با دیدن سفیدی کلی ذوق کردم و سریع یه چایی لیمو ریختم و خوردم. کل روز...
-
سفر
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 23:50
پرنده ها به تماشای بادها رفتند...!
-
3 روز بعد از سالها
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 22:22
مدتهاس دنبال عصار بودم. دنبال صداش، دنبال پیوستهایی که با صداش همیشه می یاد تو ذهنم. دنبال کار جدیدش. خیلی غیبت داشت. 1ماه پیش بود که از بچه های روزنامه نگار و فرهنگی که هنوز هم باهاشون در ارتباطم سراغ گرفتم تا شاید اونا خبری داشته باشن ازش. خبر آمد که یک ماه دیگر آلبوم جدیدش می یاد تو بازار. کلی خوشحال و سرخوش شدم و...
-
و من در خودم
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 00:47
اتفاق جالبی داره می افته فک کنم! اینکه میگم فک کنم بابت اینه که هنوز مطمئن نیستم. اینکه میگم مطمئن نیستم بابت عدم شناختیه که باید داشته باشمه. اینکه میگم عدم شناختم، بابت عدم ارتباط بیشتر و نزدیکتره. اینکه میگم عدم ارتباط بیشتر و نزدیکتر، بابت .... (و از این دست) . . خسته ام از خودم. اوضاع خوبه ها. دارم کار میکنم....
-
من و تو
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 20:55
پرندگان به هم که میرسند آشیانه میسازند؛ من و تو خاطــره ... -مژگان عباسلو-
-
وقتی تو نیستی...
جمعه 6 آبانماه سال 1390 22:31
و قتی تو نیستی شادی کلام نامفهومیست و «دوستت میدارم» رازیست که در میان حنجرهام دق میکند و من چگونه بیتو نگیرد دلم اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند.. -حسین منزوی-
-
برای صبحی بارانی و بارانی اینچنین-2
جمعه 6 آبانماه سال 1390 11:00
ب ا ر ا ن خزانی بر بام باد آکنده اندوه تکه های بهار را که در قلبم جا نهادی کجا بگذارم -شمس لنگرودی-
-
برای صبحی بارانی و بارانی اینچنین-1
جمعه 6 آبانماه سال 1390 08:25
بر سرم سایه نکن بگذار ب ا ر ا ن کمی از روزهایی که با تو خاطره نکرده ام را با خود ببرد. -نگین آذر-
-
نم نم بارون و ...
جمعه 6 آبانماه سال 1390 04:26
دلم میخواد بزنم بیرون و با ماشین برم بام، دربند یا شایدم پارک جمشیدیه! حتی میشه رفت تو بلوار کشاورز راه رفت. ای کاش لویزان یا چیتگر هم بعد از 12 باز بودن. ای کاش!!! دلم میخواس زیر این بارون اینقدر راه برم و راه برم که از بی حس شدن ماهیچه هام بفهمم وقته رفتنه نه از سیر شدن تنفس این هوا یا خیس شدن یا ارضاء این حس. تو...
-
غیر از اون هیچ
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 15:24
وای!... گریه مون هیچ! خنده مون هیچ! تنها آغوش تو مونده... غیر از اون هیچ! -زویا زاکاریان-
-
غیبت
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 13:40
اتوبوسی آمده از تهران یکی از صندلی هایش خالی ست قطاری می رود از تبریز یکی از کوپه هایش خالی ست سینماهای شیراز پر از تماشاچی ست که حتما ردیفی از آن خالی ست انگار یک نفر هست که اصلا نیست انگار عده ای هستند که نمی آیند شاید کسی در چشم من است، که رفته از چشمم نمی دانم ... -بیژن نجدی-
-
و همچنان می تازی!
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 15:00
وقتی برای بار دوم در 2 هفته اخیر خوابت را دیدم! و ...
-
آغاز مجدد سفرهای کوتاه من
شنبه 30 مهرماه سال 1390 17:07
بالاخره بعد از مدتها (تقریبا 4ماه) تونستم به یه سفر برم. سفری 20 ساعته به اصفهان با برنامه ریزی بسیار فشرده و بسیار شاد. هدف شرکت تو مراسم عروسی یکی از بهترین دوستانم بود. همسفرای من تو این سفر دو تن از دوستانم بودن که خودشون 2سالی هست که ازدواج کردن با هم. خیلی خوش گذشت با اینکه تو رانندگی جاده خسته شدم و تقریبا 32...
-
روزگار را ببین
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 13:23
موهایت میوزد به روزگار سیاهم! -عباس حسیننژاد-
-
تنهایی
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 12:14
تنهایی زمستانِ « سیبِری » است انگار استخوان میترکاند لاکردار! -رضا کاظمی-
-
القصه
شنبه 23 مهرماه سال 1390 16:04
باز هم قصد سفر کردم و بازهم اتفاقی افتاد که برنامه سفر نرفتن من برای 4ماه متوالی ادامه داشته باشه. اینبار نیم ساعت قبل از رسیدن به ترمینال!!! این پرونده تا کِی ادامه داره خدا میدونه! 4ماهه از این خراب آباد بیرون نرفتم! برای من که حتی سفر یکروزه در هر ماه را باید تجربه میکردم! کم کم دارم به آداپته میشم گویا!
-
تو هستی که ...
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 14:24
تو رنگ می دهی به لباسی که می پوشی بو می دهی به عطری که می زنی معنا می دهی به کلمه های بی ربطی که شعرهای من می شوند…
-
حس سنگین من
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 13:51
با تجربه شرکت در جلسه تبادل اموال و ایفای نقش شهود بعد از جدایی دو زوج!
-
صخره ها هم گریه میکنند
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 14:14
گاهی صخرهها هم گریه میکنند ندیدهای تو هرگز هم نخواهی دید اما صخرهها هم گاهی گریه میکنند نمیدانی چرا هرگز هم به تو نخواهم گفت اما گریه میکنند صخرهها دریاها با خود غمی را میآورند و میبرند اما صخرهها نمیدانی وقتی که گریه میکنند ... وقتی که گریه میکنند ... -از کتاب «سوت زدن در تاریکی-
-
وصف عاشقانه ات
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 13:56
و راه رفتن تو طوری بود که باغ ها با نخ پیراهن شان مشغول می شدند تا چشم شان به شما نیفتد و شرمنده ی خود نباشند... -تکه ای از شعر: شمس لنگرودی-
-
تبادل
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 13:41
خانهات سرد است؟ خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم. ستارهی کوچکی در کلمهای بگذار و به آسمانم روانه کن. بسیار تاریکم ... -منوچهر آتشی-
-
لمس کنید
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 15:09
سالها پیش گفته ام و هنوز هم ایمان دارم؛ فاصله گرفتن از آدمهایی که دوستشان دارید بی فایده است زمانه به شما نشان خواهد داد که جانشینی برای آنها نیست
-
رقابت
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 14:54
احساسِ رقابت ، احساس حقارت است... بگذار که هزار تیرانداز به روی یک پرنده تیر بیندازند!! من از آن که دو انگشت بر او باشد انگشت برمی دارم؛ رقیب ، یک آزمایشگر حقیر بیشتر نیست.... بگذار آنچه از دست رفتنی است از دست برود. - نادر ابراهیمی -
-
30 نزدیکه
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 14:26
خب زندگی همینه احتمالا. که هرچقدر هم که صبور و مقاوم باشی در مقابل اتفاقهایی که ناسازگارند با خودت، بازهم بعد از 2ماه به اصطلاح بد آوردن دیگه نتونی کنترل کنی خودت رو. انرژی لازمه برای عدم تضعیف. انرژی لازمه برای ادامه دادن و خم نشدن. انرژی روحی! و گرنه که انرژی جسمی عددی نیست در خم کردن آدمی. پلان من اینگونه طراحی...
-
رها، ویرانگر، عصیانزده...
دوشنبه 4 مهرماه سال 1390 01:15
گلّه ی اسب های وحشی در دلم ... { بیجاره دلم...بیچاره دلم... }
-
بهانه
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 16:47
هربار می خندی تعادل این شهر به هم می خورد اما بخند زندگی را برای از نو ساخته شدن بهانه ای باید -لیلا کردبچه-
-
نسیم ابر
دوشنبه 28 شهریورماه سال 1390 16:41
هر دارو که علاج بود در خانه داشتم اما تنم در باد به تماشای غزلهای آخر می رفت امروز را بی تو خفتم فردا که خاک را به باد بسپارند تو را یافته ام مگر تو نسیم ابر بودی که تو را در باران گم کردم ؟ -احمدرضااحمدی-