نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

نوشته ها

مکانی برای تنهایی، خواندن، نوشتن و به اشتراک گذاشتن

بهبود نسبی وضعیت

بعد از سه هفته بهبود نسبی وضعیت جسمانی خودم را اعلام می دارم.  

یک هفته ای میشه تصمیم گرفتم به خدمت برگردم و کارهای روزانم را از سر بگیرم. همیشه از استراحت و نشستن در خونه بی زار و فراری بودم. هنوز هم فعالیت زیاد علی الخصوص ایستادن بیش از اندازه باعث آزار نسبیم میشه. 

فعلا این دوران هم تمام شد.

آپاندیسی بود و دیگر هیچ...

آماری واضح

پیامک: بنده حقیر در کربلای معلی در بین الحرمین کنار بارگاه سالار شهیدان و در این روز عزیز نایب الزیاره و دعاگوی شما توفیق نداشتم که باشم لذا از خانه برای شما دعا می کنم. 

 

جواب دوستان:

- توروحت= 72.5% 

- عوضی= 10% 

- دهنت سرویس= 2.5% 

- تو حلقت= 10% 

- کثافت=2.5% 

- التماس دعا= 2.5%  !!!!! 

خدا قسمت کنه دوستانی اینچنین!

در جواب دعایی برای شفای بنده

عاشق که شدی در هیجانی ، نگرانی !

عشق است و تو هستی و جهانی نگرانی !

عاشق که شدی فرق ندارد که کجا ، کی

یا این که برای چه کسانی نگرانی !

تا زمزمه زخمی یک برگ بیاید

بر بال نسیمش ننشانی ،نگرانی

در باغ اگر چهچهه چلچله ای هست

آن را به درختی نرسانی ، نگرانی

یک روز می آیی به خودت ؛ خسته ترینی

پیری و شده تازه جوانی نگرانی !

تا خواب ِ که آشفته شود از تب و تابش؟

ابن بار که افتاد به جانی نگرانی

عاشق که شدی – فرق ندارد که کجا؟کی؟

تا صبح قیامت نگرانی ....

نگرانی ....


-مژگان عباسلو-

بیا فالت بگیرُم...

دوستم رفته 50 چوق پیاده شده واسه فال قهوه استاد بزرگ قهوه اولین چیزی که گفته چنین بوده:
"فردی به نام فلانی دور و اطرافت هست؟ اگر هست بهش بگو اگر به فکر ازدواجه فعلا قسمتش نمیشه. هرچقدر هم تلاش کنه تاثیری نداره. قعلا قسمت چنینه."
دوستم زنگ زده فحش و ناسزا نصیب من و فالگیره که دیگه هیچی راجع به خودش نگفته کرده و تخلیه احساسی انجام داده.
یعنی اصلا یه وضعیه ها.
کلی خندیدم به بخت و فال و اقبالش...

فرهنگ لغت

غربت

تبعید من است

از تو.


-محمد علیزاده-

کوفتی!

دلم برای یه وروجک پدرصلواتی و داداش کوچیکش تنگ شده!
دلم  برای تمام لحظه های ناب بودن با فرشته زمینیم لک زده!

هست های زیاد این روزها

راجع به اتفاق مهم امروز تشبیهات زیادی هست .

حرفهای زیادی هست.

دردهای گفتنی و نگفتنی زیادی هست.

نقدهای منصفانه زیادی هست.

دیدگاه های عامیانه و روشنفکرانه زیادی هم هست.


برای من هم سوال های زیادی هست.

یکیش اینکه: داستان جریان انحرافی چی شد یهو؟
اگر اینقدر ضعیف و بی حال بود جریان پس چرا اینقدر بزرگش کرده بودن؟!!!

30

آغاز روزهای نخست آخرین سال دهه 3 زندگی یا آغاز اولین روزهای نخستین سال دهه 4 زندگی؟!
...

هر روزکه از این روز دورتر میشم ترسم از تمام شدن دوره جوانیم بیشتر و بیشتر می شه و ناخودآگاه اندوه خاصی سراغم می یاد.

- پی نوشتی وجود داره. فعلا در دلم تا بعد شاید مطرح کنم. البته الان ذکر میکنم که زندگی داستان خودش رو داره.

منِ او

من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه یی بیافرینم .
باور کن .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم، کودکانه و ساده و روستایی .
...

-نادر ابراهیمی-
بار دیگر شهری که دوست میداشتم

من

من همون پرنده ام که یه روزی بال و پر داشت...